دوست دارم گُم و گور شوم. در جایی که نه رنگ و بویی از گذشته داشته باشد و نه آیندهی از پیش ساختهام را بتوانم در آن بتصوّرم. یکجایی که مرا درگیر چیزهای دیگری بِکُنَد. ولی نزدیکترین جایی که منزلگاه اینچنین منست آنقدر دوردستاست که برای رسیدن به آن باید قید گذشته و آیندهام را بزنم.